سلام دوستان عزیزم بعد از مدت ها برگشتم با یک متن ادبی از خودم میدوارم به دلتون بشینه

 


هر  شب با دو چشمان قشنگت سخن می گویم, سخن از این دل تنهای غریب که پر از خاطراه هاست .هر شب در آسیاب  خیالت می چرخمو میگردمو می روم تا دهانه تنگ افق و در آن لحظه خوب با سر انگشتان خیال گره خواهم زد برایت  سبزه ها را,در آن لحظه که نامت با کوچ چلچله ها بر دشت دلم هجرت خواهد کرد به مهربانی هامیگویم که بیایند و به تو بگویند

((باور کن دوستت دارم, ))

 

محمد